پیتر باگدانویچ: یک خطِ ربط


مقدمه

راهی که در سینمای آمریکا پیمود همانندی نداشت. ابتدا سینه‌فیل، سینماشناس و منتقد بود. بعد فیلمساز شد. همان جنس مسیری که موج نویی‌های فرانسه پیمودند. درست نظیر آن‌ها منبع بزرگ الهامش سینمای کلاسیک آمریکا باقی ماند. فیلم‌های زیادی ساخت، چندتایی درخشان، چندتایی نه چندان موفق. اما هرچه جلوتر رفت گویی فیلم ساختن برایش تجربه‌ای شخصی‌تر شد. و این برای فیلمسازی که می‌خواست همچنان در دل نظام استودیویی ادامه دهد، هزینه‌های گزافی به بار آورد. فیلم‌هایش از جایی به بعد نمایش‌های درست و حسابی نیافتند و کمتر از آنچه استحقاقش را داشتند مورد گفتگو قرار گرفتند. فروتنی بیش از اندازه‌اش در برابر اساتید آیا راه به کمتر دیده شدن فیلم‌هایش داده بود؟ برخی ترجیح دادند سینمای او را به گذشته‌بازی و نوستالژیِ صرف محدود کنند و سریع پرونده‌اش را ببندند، اما فقط تماشای کمدی مدرن و پیشرویی همچون همگی خندیدند کافی است که در اعتبار این قضاوت تردید کنیم. با بازبینی مجموعۀ تجربه‌های متعدد و متنوعش او را به عنوان سینه‌فیل‌ترین سینماگرِ هالیوود نو به جا می‌آوریم. اما سینه‌فیلیِ او را به حسرت و نوستالژی نمی‌توان فرو کاست. او یک «پاسور» بود که رازی را از گذشته به آینده انتقال می‌داد. رابطی بود میان نسل رفته و نسلی که خواهد آمد. عجیب نیست که کوئنتین تارانتینو و وس اندرسون و نوآ بامباک همان‌قدر خود را مدیون سینمای باگدانوویچ می‌دانند که او خود را مدیون هاکس و فورد و هیچکاک می‌دانست. او یک «خطِ ربط» بود که «گذشته» را به «آینده» متصل کرد، بی‌آنکه چندان به فکر «حال» خودش باشد.