کمی اسکروبال ، کمی اسلپ‌استیک، کمی رُمانتیک

دربارۀ تازه چه خبر دکتر جون؟ ساختۀ پیتر باگدانوویچ

نوشتۀ آرش خوش‌خو

مهم‌ترین سئوالی که در دیدن تازه چه خبر دکتر جون؟ (۱۹۷۲) پیش می‌آید این است که چرا فیلم برخلاف مرجع اصلی‌اش یعنی بزرگ کردن بیبی (هاوارد هاکس، ۱۹۳۸) خوب کار نمی‌کند؟ البته این «خوب کار نکردن» نوعی خودپسندی منتقدانه داخل خود دارد که در انتها به آن برمی‌گردیم.

بگذارید از بدیهیات شروع کنیم: تازه چه خبر دکتر جون؟ اقتباسی به‌روز شده از بزرگ کردن بیبی مشهورترین کمدی‌اسکروبال دهۀ سی و شاید هم تاریخ سینماست. خط داستانی مشابه است: پروفسور خوش‌تیپ و دست‌و‌پا چلفتی با یک نامزد جدی و سختگیر که در تلاش برای دستیابی به یک بورس مالی علمی، گیر دختری بازیگوش و غیرقابل پیش‌بینی می‌افتد که دل به او باخته است. برخی از شوخی‌ها و موقعیت‌ها عینا از بزرگ کردن بیبی آمده است. مثل صحنۀ پاره کردن سهوی لباس رایان اُنیل توسط دختر. در بسیاری از صحنه‌های دیگر، باگدانوویچ تلاش کرده موقعیت‌های مترادف دربیاورد. مثلا تبدیل استخوان دایناسور به سنگ‌های آتشفشانی. اما این ادای دین فقط منحصر به بزرگ کردن بیبی نیست. فیلم در نیمۀ اول خود به نمایش نوعی سرسپردگی به سینمای هاکس تبدیل شده است. دختر، پروفسور را استیو صدا می‌کند. بی‌جهت. چون از این اسم خوشش می‌آید. خب این از داشتن و نداشتن و رابطۀ لورن باکال (اسلیم) با همفری بوگارت (هری مورگان) آمده است. و یا تلاش پروفسور برای باز کردن درِ اتاق هتل، در جهت معکوس لولای در که مستقیما از میمون‌بازی گرفته شده است و دلبری دختر جوان بازیگوش برای جمعی از دانشمندان عصا قورت داده و مفتون جاذبۀ جنسی او، که یادآور آتش‌پاره است.

و خب اگر رایان اُنیل الگوی محکمی مثل کری گرانت را پیش رو دارد و در تمام اکت‌هایش تلاش می‌کند در کالبد کری گرانت قرار بگیرد، باگدانوویچ بار سنگینی را بر دوش کاراکتر دختر می‌گذارد. او باید در آن واحد کاترین هپبورن، لورن باکال و باربارا استنویک باشد. او قرار است از همۀ این شخصیت‌ها ذره‌ای در خودش داشته باشد. و خب نمی‌تواند. این فقط مربوط به توانایی‌های باربرا استریسند به عنوان بازیگر نیست. مشکل از پردازش شخصیت اوست. شخصیت دختر گیج‌کننده و بدون توجیهات منطقی پیش می‌رود و تماشاگری که از ارجاعات سینمایی در کاراکتر این دخترک شیرین و بازیگوش، بی‌خبر باشد به این نتیجه می رسد که «آهان! پس با شخصیتی روبروییم که مدام می‌خواهد غافلگیرکننده باشد. حالا هر طور که شده» به‌خصوص که در تلاش قابل فهم باگدانوویچ برای به‌روز کردن اتمسفر فیلم ، ثروت و اشرافیت کاترین هپبورن در بزرگ کردن بیبی به یک سابقۀ مبالغه‌آمیز آکادمیک برای دختر بدل شده با مجموعه‌ای از مدارک دانشگاهی. مشکل این کاراکتر از آنجا تشدید می‌شود که دختر در دقایقی معیارهای اخلاقی چنین فیلم‌هایی را هم برهم می‌زند. منظورم از معیار اخلاقی عدالت در دنیای درون فیلم است. فیلم‌های هاکس به‌رغم فرازونشیب‌ها و تحرک و شادابی‌شان، از یک جهان‌بینی استوار اخلاقی برخوردارند و در آنها دنیایی عادلانه آفریده می‌شود، اما در تازه چه خبر دکتر جون؟، دختر از تحقیر و به دردسر انداختن نامزد پروفسورهیچ ابایی ندارد. در واقع شیطنت بروز پیدا کرده در وجود دختر، شکل و شمایلی کودکانه و خودپسندانه می‌گیرد. بی‌انصافیِ غیراخلاقیِ عجیبی که باگدانوویچ در ترسیم نامزد پروفسور (با بازی مدلین کان) انجام می‌دهد، او را به شکلی کاریکاتورگونه عاری از هر جذابیت زنانه به تصویر می‌کشد. بازگشت به بزرگ کردن بیبی نشان می‌دهد که نویسنده‌های آن (نیکولز و وایلد) در ترسیم نامزد از چه وارستگی زاهدانۀ مفیدی برخوردار بوده‌اند. اینجا، در فیلم باگدانوویچ، شخصیت مدلین کان ته چاه است. و هیچ آدم عاقلی در دوراهی کان-استریسند لحظه‌ای مردد نمی‌ماند. حتی در مواجهه با دورنمای ثروت و موفقیت! به این ترتیب تصمیم پروفسور و دخترک برای تحقیر و پیچاندن نامزد به یک حرکت غیرقابل توجیه از سوی فیلمساز بدل می‌شود. آن هم فقط به جرم غیرجذاب بودن! این مثل خندیدن و دست انداختن یک معلول در خیابان است! برای همین است که اگر در بزرگ کردن بیبی، گرایش تدریجی کری گرانت به کاترین هپبورن در برابر نامزد عاقل و برازندۀ قبلی‌اش، یک تصمیم کاملا بالغانه به نظر می‌رسد، در تازه چه خبر دکتر جون؟ رابطۀ اُنیل و استریسند بیشتر نوجوانانه و سبکسرانه جلوه‌گر می‌شود. باگدانوویچ خودش هم متوجه این عدم توازن در روایت و شخصیت‌ها بوده که به شکلی غیرمعمول نامزد را به دکتر لارابی نزدیک می‌کند تا شاید، به عنوان خالق اثر، وجدانش کمی آرام بگیرد.

ماحصل کلام این است که فیلم در واقع بر روی اسکلت سینمای هاکس و بزرگ کردن بیبی بنا شده اما دقیقا در ارجاعات به سینمای هاکس است که فیلم باگدانوویچ خوب کار نمی‌کند. مثلا صحنۀ لباس زنانه پوشیدن کری گرانت در بزرگ کردن بیبی (آن رُبدوشامبر لوکس و پر از پر و پشم) اینجا به مواجهۀ ناخواسته و نیمه‌برهنۀ رایان اُنیل با استریسند در وان حمام بدل می‌شود. آن دوگانۀ جنسیتی عجیب و آشفته‌کننده در فیلم هاکس (که مشابهش را در ریو براوو و میمون‌بازی و من عروس مذکر جنگ بودم هم دیده ایم) اینجا یک موقعیت با طعنه‌های آشکار جنسی مطابق با عناصر دهۀ هفتادی است که طی آن استریسند از هیکل طرف حرف می‌زند. استاد عینکی خجالت‌زدۀ عضلانی نیمه‌برهنه. تیپی که بعدها خودش شمایلی در سینمای پورن می شود.

باگدانوویچ اما در موازات رابطۀ دختر و پروفسور، همچون یک سینه‌فیل افراطی، داستان کلاسیک چمدان‌های عوضی را نیز ردیف می‌کند با چاشنی تلفیق یک داستان جاسوسی و یک داستان سرقت و جمع کردن چهار چمدان یک‌شکل که در چهار اتاق در مجاورت هم قرار دارند. با رجوع به سینمای اسلپ‌استیک و کمدی‌های کلاسیک. اینجا با نوعی معامله روبروییم. در واقع باگدانوویچ به تماشاگر خود می‌گوید تو قرار گرفتن این تعداد چمدان یک‌جور و یک‌شکل در مجاورت همدیگر را و این موقعیت‌های کارتونی بی‌منطق را قبول کن، به جایش در انتهای فیلم برایت با کلی صحنۀ کمدی و بزن‌بکوب جبران می‌کنم. تلاش باگدانوویچ برای ترسیم هرج‌ومرج دیوانه‌وار فصل انتهایی راضی کردن چنین تماشاگری است. تعقیب‌وگریز بامزۀ انتهای فیلم شما را به سیروسیاحتی در کمدی‌های کلاسیک دهۀ بیست می‌برد و با پایانی کلاسیک و سقوط اتومبیل‌ها در آب، به اضافۀ پرتاب بشقاب کیک، مرد بالای نردبان و شیشۀ بزرگی که توسط دو مرد از عرض خیابان و در بحبوحۀ تعقیب‌وگریز ماشین‌ها در حال حمل‌ونقل است. منوی فیلمساز به نظر کامل است.

در نهایت فیلم به شکل مفرحی تمام می‌شود بی‌آنکه شما احساس کنید رایان اُنیل در ترجیح دختر به نامزد قدیمی‌اش یک تصمیم مهم اتخاذ کرده باشد. ما احساس نمی‌کنیم که پلنگ درون پروفسور مثل اتفاقی که در بزرگ کردن بیبی رخ داده، رها شده باشد. فیلم در موقعیت اسکروبال شروع می‌شود به کمدی اسلپ‌استیک می‌رسد و در انتها به شکل محافظه‌کارانه‌ای با یک موقعیت کمدی‌رمانتیک به پایان می‌رسد. هرچند آخرین نمای فیلم تصویری از کارتون لونی تونز است. گویی باگدانوویچ با تشبیه دنیای فیلم به یک فضای کارتونی از ما می‌خواهد بی‌منطقی‌های داستان را بر او ببخشیم.

به هرحال فیلم بیشتر فرصتی است تا به ظرافت‌های روایی هاکس و نویسندگانش پی ببریم، در ترسیم یک دنیای یکدست اسکروبال از صحنۀ ابتدایی تا آخرین صحنه، پر از هرج‌ومرج و آشفتگی آن هم بی‌آنکه منطق داستان لطمه بخورد و بی‌آنکه تماشاگر مجبور باشد به شکل تحمیلی قوانین خلق شده توسط نویسنده و کارگردان را در دنیای فیلم قبول کند.

ابتدای مطلب گفتیم که تازه چه خبر دکتر جون؟ برعکس بزرگ کردن بیبی «کار» نمی‌کند. احتمالا تهیه‌کننده‌های هالیوود دقیقا عکس چنین نظری را داشتند. چراکه بزرگ کردن بیبی با شکست تجاری روبرو شد و تازه چه خبر دکتر جون؟ یک فیلم موفق در گیشه از آب درآمد و بعد از پدرخوانده و حادثۀ پوزایدون (جهنم زیر و رو)، سومین فیلم پرفروش سال شد.