لذتهای هاکسی بودن
برای انتخاب موضوع «برخورد یک» کوکر لحظهای تردید نکردیم! هاکس به عنوان یک مسئله مدتها بود که با ما بود. شاید از همان روزهای نخستی که سینما مسئلۀ ما شده بود. آیا باید هاکس را دوست میداشتیم یا نه؟ راه میانهای گویا نبود. دو نسل از منتقدان ایرانی شیفتۀ هاکس بودند و بعد فضای نقدها در میان نسلی دیگر، بهیکباره ضدهاکسی شده بود. انکار نمیکنیم تکصداهای متفاوت شنیده میشد، اما همین فضای دوقطبی رابطۀ ما را با هاکس به نوسان انداخته بود. طول کشید بفهمیم مسئله با هاکس، در سطحی فراختر، مسئلۀ نگاه به سینمای کلاسیک آمریکا نیز هست. ساده است یا پیچیده؟ سرگرمی است یا هنر؟ زمان برد تا معنای سینما بهمثابه «هنر میزانسن» را بفهمیم و مسئله برایمان سمتوسویی تازه پیدا کند. داشتیم در دل همین سادگی ظاهری سینمای سنتی و داستانگو، پیچیدهترین بیانگریها را مییافتیم، و جلوۀ دیگری از «هنر مدرن» را. و هاکس سنخنمای این هنر دوباره کشفشده بود. لنگر تازهای یافته بودیم. حالا ما بودیم که میخواستیم برگردیم و انکارِ هاکس به بهانۀ فرم یا زبان را تنها دغدغهای تماتیک تلقی کنیم. هاکس خود سینما بود؛ در طراوت، تازگی و پیچیدگی ابدیاش. و سادگی ظاهری زبانش تنها پوششی بود برای پیچیدگی درونی فرم و احساسش. حالا بهتر میفهمیدیم چرا جنگ بر سر هاکس فقط متعلق به ما نبود. جنگی بود که دههها پیش در جاهای دیگری هم در گرفته بود: اگر سینما برایتان محملی برای انتقال پیام یا ادبیات بود، خیلی ساده هاکس انتخاب شما نباید میبود. پس بحث بر سر هاکس، ستیز بر سر خود سینما هم بود. سینما در سینمابودگی آن! راهمان را یافته بودیم. «برخورد نزدیک» کوکر، در اولین رونمایی رسمیاش، میزبان کسی جز هاکس نمیتوانست باشد!