سوار بر ابرهای باران‌زا

دربارۀ تجربه‌های اخیر کِن جیکوبز به بهانۀ برفراز باران[۱]

نوشتۀ علی‌سینا آزری

 

پیش از شروع فیلم، هشداری بر تصویر نقش می‌بندد. نوشته‌ای که از احتمال آشفته‌شدن آدم‌هایی می‌گوید که دچار مشکلات عصبی یا اختلالات مغزی هستند. تماشای آخرین تجربۀ کن جیکوبز، بر فراز باران (۲۰۱۹)، با آن تناوب پرسرعت تصاویرش، نیازمند ذهنی آرام و رها است. جیکوبز به عنوان یکی از شمایل‌های‌ بزرگ تاریخ سینمای تجربی آمریکا سال‌هاست در تجربه‌های کوچک و پراکنده‌اش تصورات متعارف از زیبایی را به چالشی تازه کشانده است. این بار بهانۀ تازه، خیره‌ شدن یا سوار شدن بر فوج ابرهای باران‌زایی است که پهنۀ آسمان را از آنِ خود کرده‌اند. توده‌هایی از ابرهای سیاه و سفید، گاهی در فاصله‌های دور از هم، و گاهی دیگر چسبیده و به‌هم فشرده، در تصاویری بی‌صدا که به مدت دوازده دقیقه نگاه ما را به نظاره می‌خوانند، و یا حتی برمی‌آشوبند؛ تجربه‌ای با فاصله از آن جنس شاعرانگی قاب‌های دیگر فیلمساز بزرگ تجربی، جیمز بِنینگ در ده آسمان (۲۰۰۴) که قصدش به‌تصویر کشیدن پرترۀ ده آسمان متفاوت در ده برداشت طولانی بود. جایی‌ که بنینگ با کاشتن دوربین در حیاط خلوت خانه‌اش در کالیفرنیای جنوبی مدت‌ها به نظارۀ آسمان از دریچۀ تغییرات جوی، آلودگی محیطی، و آتش‌سوزی‌های فراگیر جنگلی در امتداد مسیر بادها می‌نشست. در واقع، بنینگ ابرها را به‌عنوان پوشانندۀ نور خورشید تصویر می‌کرد (در بازی نور و موانع آن)، و جیکوبز آن‌ها را تراکمی در نظر می‌گیرد که باران را نوید می‌دهد. برای جیکوبز شکل‌پذیری ابرها در گسترۀ بی‌پایان و نیلگون آسمان دستاویزی است برای پیش بردن طرح و نقشه‌های مورد علاقه‌اش در سینمای تجربی این سال‌ها، مسیری که در بیان او ابدیت‌گرایی [eternalism] خوانده می‌شود. مفهومی فلسفی که زمان را نه در بستری خطی که قلمرویی ناپایدار می‌بیند؛ جایی که آینده در اکنون حضور دارد و گذشته در دلِ آن‌دو معنا می‌گیرد. به زبان سینمایی، این چیزی نیست جز هجوم تصاویر غیر واقعی [non-realistic] به‌ چشمان مخاطب؛ بمباران و از شکل انداختن آن جنس از تصاویر واقعی که با تمهیدات بصری خاصی می‌توانند توهم سه بعدی بودن را به ما القا ‌کنند. آن هم بدون استفاده از هیچ ابزار یا عینک مورد نیاز چنین تجربه‌هایی! واقعی‌ترین شکل ممکن تجربۀ «زمان» که چشمی برهنه و غیرمجهز می‌تواند آن را تجربه کند. امکانی که جیکوبز با پیش‌وپَس کردن بی‌وقفۀ قاب‌ها، ایجاد تغییرات در سرعت ظهور و ماندگاری نماها، و جایگزینی مدام تصاویر در تناوب بی‌پایان نسخۀ نگاتیو و پوزیتیو عکس‌ها ایجاد می‌کند. رویکردی فرمال که در ملوانِ ‌زبل می‌بیند[۲] (۲۰۱۴)، «دیدن» در ساحت روزمرگی‌ها را به بازی می‌گیرد؛ در در جستجوی پادشاه میمون‌ها[۳] (۲۰۱۱) بُعد و توهم «فضا» را ایجاد می‌کند؛ در تصرف دیگر[۴] (۲۰۱۰) با از شکل‌انداختن تصاویر قدیمی و سیاه‌وسفید، توهم «حرکت» را در امتداد مسیر دوربینش بازنمایی می‌کند، و در جُوآن میچل: نقطه عزیمت[۵] (۲۰۱۸) دستیابی به توهم «عمق» در نقاشی‌های انتزاعی و اکسپرسیونیستی جوآن میچل را نشانه می‌گیرد.

تلاش برای فهم و گسترش امکاناتی که عمق میدان در تصویر ایجاد می‌کند – بازی با میدان دید لنز و ساختن توهمی از بعد سوم یعنی فضا در محدودۀ تصویر – درست همان چیزی بود که یوناس مکاس، فیلمساز فقید سینمای تجربی آمریکا (که برای چندین سال منتقد ویلیج وویس هم بود) در خاطراتش از اولین برخوردهای خود با سینمای جیکوبز در اوایل دهه ۶۰ یادآوری کرد. تمایلی که همواره می‌توان ردّش را در جستجوگری‌های فرمال سینمای او دریافت. درست از همان سال‌های ابتدایی فعالیت سینمایی‌اش و هنگامۀ آشنایی با دوست و همراه تاثیرگذارش هانس هافمن، این دلمشغولی در بازی گرفتن سطوح تصاویر با امکانات لنز زوم در پنجره[۶] (۱۹۶۴) ظاهر شد. فیلمی که جاذبه را در نگاه مخاطب به بازی می‌گرفت. جایی که در توالی تصاویر، حرکت‌های سرگیجه‌آور دوربین، خاستگاه حرکت را نه در رفت‌وبرگشت‌های اُپتیکال لنزها که در بی‌ثباتی ابژه‌‌ها نمایان می‌کرد، در شکل شناوری از جزییات پنجره و محیط اطرافش که به دلیل دوری و نزدیکی مدام لنز گویی کیفیتی معلق در هوا پیدا می‌کردند. جیکوبز سال‌ها بعد در توصیف این تجربه‌ها در سپتامبر ۲۰۰۸ در سمیناری گفت: «درک عمق، توهم تولید می‌کند. حتی اگر اذعان کنید که این‌ها صرفا آستانۀ توهم است و نه خود آن؛ باز بی‌شک درهای توهم به رویتان باز شده است.» و بی‌شک، با روی کار آمدن سینمای دیجیتال، این تمنای از شکل انداختن واقعیت تصاویر برای رسیدن به توهمی بصری، دروازه‌های تازه‌ای را برای تجربه‌گرایی سینمایی جیکوبز فراهم کرد: یعنی رسیدن به دوران فیلم‌هایی که به Eternalism Films معروف شده‌اند. و بر فراز باران آخرین نمونه از این تجربه‌هاست. فیلمی که به‌ نحوی مطالعۀ ابرها در فرم و حجم‌هایی است که «حرکت» و «عمق» را در ابعادی توهم‌زا در گسترۀ آسمان به تصویر می‌کشد. تجربه‌ای که شاید یکی از موفق‌ترین‌ها در این مجموعه فیلم‌ها نیز باشد؛ چرا که شکل انتزاعی و تغییرپذیر ابرها بهترین بستر را برای افکت‌های بصری، دگرگونی پرسرعت رنگ‌ها، و حجم‌های ساخته شده در فضا فراهم کرده است. امکان‌هایی که پشت میز کامپیوتر و بر اساس پیشرفت‌های دیجیتالی تدوین شکل گرفته است. اجزایی که در کنار هم اضطراب تولید می‌کند. ضربان قلب را در سکوت و تاریکی بالا می‌برد. تجربه‌ای که به طریقی، به چالش کشیدن مغز است در سازماندهی دوبارۀ تحرکات احساسیِ هر مخاطب هنگام تماشا کردن. جیکوبز زمان روایی را با نظام برآشوبندۀ تصاویرش کنار می‌زند، و هر لحظه دعوت‌مان می‌کند تا معلق بودن احوال را در زمان حال تجربه کنیم. ابدیت اینگونه شکلی از اکنون می‌گیرد. بر فراز باران به واقع، شکلی دگرگونه از نگریستن به جهان است: نگریستنی از منظر ابدیت در انتزاعی‌ترین شکل ممکن! پیشنهاد نوعی متفاوت از دیدن که برای تداومش باید در انتظار مراحل بعدی تجربه‌گرایی‌های ناتمام پیرمرد همچنان جوان سینمای تجربی بمانیم: تجربۀ جهانی منحصربه‌فرد و نیروی اشتیاقی که رو به خاموشی نیست.

پی‌نوشت: لینک فیلم‌های اشاره شده در متن در پانویس مقاله موجود است (نیاز به فیلترشکن دارید).


[۱] ABOVE THE RAIN (2019), Silent, 12:52 min

[۲] Popeye Sees (2014), 3D, 22 min

[۳] Seeking the Monkey King (2011) 39:42 min

[۴] Another Occupation (2010-2011) 15:45 min

[۵] Joan Mitchell: Departures (2018) Color, silent. 22 min

[۶] Window (1964) 12 min