مقدمه
بنا بود صداهای همسایگی فضایی برای واکنش به وقایع اطرافمان باشد؛ یادآوری دوبارۀ این نکته که دهکدۀ ما یک پروژۀ انتزاعی نیست و همچون هر دهکدهای به آب و هوایی پاک برای زندگی نیاز دارد. کوکر در روزهایی متولد شد که هوای جهان غیرطبیعی بود. چشم که باز کرد، چراغهایش که روشن شد، جهان را جایی سخت برای دیدن دید. همهجا حرف از شیوعِ یک بیماری خطرناک بود. مردمانش به ناچار ماسک زده بودند و با بدبینی به مراتب بیشتری از گذشته، تن خود را در معرض آلودگی احساس میکردند. نامش شد دوران کرونایی که به گفتۀ کارشناسانش تنها با قرنطینۀ جمعی کنترل میشد. قرنطینه فرصتی میداد برای دیدن و خواندن، و برای برنامهریزیهای طولانیمدت و پروژههای بزرگتر، اما کوکر این را نمیخواست. تصمیمش شد عقبراندن ایدهها و نوشتن دربارۀ شیوع؛ یک واکنش سریع که ادعای کامل بودن ندارد. هدفش سهیم کردن خوانندگان در هنری است که حساسیت نسبت به واقعیت را مسئلۀ خود میکند. طبیعی است که فیلمهایی این وسط جا میمانند: فیلمِ بزرگ ویسکونتی (مرگ در ونیز) که چشماندازی متافیزیکی از مسئله در پیوند با ایدۀ زوال به مخاطب میداد، یا روایت کازان از سیاستهای حکومتی در وحشت در خیابان، یا شبهای خفۀ ژاک تورنر و مثالهای بسیار دیگر. اینجا اهالی کوکر تاکیدشان بر پیوستگی بود تا پیشنهادهای جامع دربارۀ یک وضعیت نامشخص؛ نوشتن از لحظات هراس، میزانسنهای شیوع و گسستهای سینمایی، و همه از مدخلی شخصی. آرزوی ما نیز مثل شما پایان یافتن هرچه سریعتر این دوران است. میماند یک نکته: فرداروزی که کوکر بزرگ شد، وقت خواندن دوبارۀ این نوشتهها یادش میافتد در چه روزهایی پا به جهان گذاشت.
علیسینا آزری و مجید فخریان